وقتی بچه دار میشی ( من نشدم ) باید به این فکر کنی که تو به وجودش آوردی « باید براش وقت و حوصله و خیلی چیزهای دیگه بزاری. نباید زخمیش کنی( روحش را)،ببین تو ممکنه خوب باشی، عزیز باشی ، اما مطمئنی میتونی پدر یا مادر خوبی بشی؟؟مطمئنی در وجودت حس قدردانی هست ؟ که فردا وقتی مثلا سفره را انداخت ،به جای اینکه همه اش غر بزنی که چرا یک قاشق کم است ،ازش تشکر کنی و به جای اون یک قاشق ،به اون سفره انداخته شده و چیزهایی که هست فکر کنی؟؟( یک مثال خیلی ساده بود و قابل تعمیم به جاهای دیگه!)
اگر خطا کرد به جای اینکه بهش بگی تو همیشه اینطوری هستی ،هیچ کاری را درست انجام نمیدی ، بشینی کنارش و ازش بپرسی راستی چرا اینجوری کردی ؟حمایتش کنی که درست انجام بده ، راهنماییش کنی ، ریشه یابی کنی ، الگوی خوبی بشی ،باور کن اگر بهش بگی من مطمئنم تو میتونی، خیلی بهتر از اینه که بهش بگی تو هیچ وقت یک کاری را درست انجام نمیدی!!ولش نکن ، به بهانه ی آزاد گذاشتنش ، رهاش نکن ، مخصوصا تو کودکی و نوجوانی ،برای یک نوجوان بزرگترین کمک، مهربان بودن باهاش است ، حرف زدن باهاش ، درک شرایط روحی اش ، و حمایتش در جهت حل مشکلی که داره ، یافتن یک راه معقول برای مشکلش ، هیچ وقت در مورد مشکل یک نوجوان رویایی فکر نکن ، فکر نکن با راههای ساده درست میشه ، نه، خیلی بیشتر از این حرفها باید پیگیر باشی ،برای یک کودک بزرگترین کمک بهش کنارش بودن است ، این که هم حضور فیزیکی کنارش داشته باشی و هم روحی ،اینکه تنش بین خودت و همسرت را به حداقل برسونی ( خیلی غلط کردی اگر با همسرت مشکل داری بچه دار شدی) و اینکه...... سعی کن بچه دار نشی!!!
سلام شیوا جان ممنون بهم سر زدی
شاد باش
یاعلی