شاید در یکی از روزهای آینده نشستم و یک سری از آرزوهامو نوشتم.آرزو...... 

 

اینکه ندونی دو سال دیگه میخواه چی کار کنی ، یک جوری گیج کننده است ف اینکه ندونی میخواهی همین راه را بری یا تغییرش بدی ..... 

 

داشتن یک دوست صمیمی میتونه خوب باشه ، اما خوب من نتونشتم تو سراسر زندگیم با کسی صمیمی بشم ، یک وقتهایی ناراحت میشدم از خودم و از زندگیم که چرا باهیچ کس راحت نیستم ، اما الان حس خاصی ندارم ، فکر میکنم خیلی ها مثل من هستند ، و انگار چیز عجیبی نیست.اما فکر میکنم داشتن یک آدمی که حرفات را خط به خط بفهمه و با تمام وجود دوستت داشته باشه ، و از طرفی باهاش رودربایسی نداشته باشی ، یک نعمته . 

 

یک زمان فکر میکردم عشق شرط بودن در کنار همدیگه است اما الان فکر میکنم ترجیح دادن شخص به بقیه ی آدمها شرط بودن در کنار همدیگه میتونه باشه . 

گاهی وقتها تو یک شرایط میمونیم چون حوصله ی طی کردن مسیر را برای بار دیگر نداریم ،و میپذیریم که در شرایط بمانیم ، و البته گاهی وقتها خوب از آب درمیاد . 

 

بستگی داره تو چه شرایطی باشی ، متناسب با شرایط خواسته هات تغییر میکنه ، مهم ترین ها جابجا میشوند،کمرنگ و پررنگ میشن .بستگی داره . 

 

خوشحال باشید و سالم.

نظرات 1 + ارسال نظر
بابای آرتاخان چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

یکی از خصوصیت هایی که همیشه فکر می کنم نقص منه صمیمی شدن با افراده . دوست ندارم این خاصیتم رو چون به افراد اجازه ی سوء استفاده و گذشتن از حدودشون رو می ده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد