شب را با تو دوست دارم

میدانی گاهی وقتها هست که بعضی افراد میشوند شور زندگیت !! میخواهی بگویی نیستند اما هستند !!


گاهی وقتها با تو بحث میکنم، با دلخوری و رویی که برگردانده شده میگویم برو از همین جاده ی روبرو !! فقط لبخند میزنی و آخرش میگویی بوی ادکلن دلخواه منو چرا میدی !! و من لبم را میگزم که خنده ام  نمایان نشود که نفهمی همه ی حرفهایم، دلخوری از نوع زنانه بوده !! که یعنی عاشقتم و بدون تو هم نمیخواهم زندگی کنم اما دلخورم !


احساس میکنم زندگیم خیلی خالی شده و غیر جدی !! هیچ کار مهمی نمیکنم !! و این حسی که این را برایم تداعی میکند باعث عذاب وجدانم میشود و اضطراب !



نظرات 3 + ارسال نظر
دکی جون سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ق.ظ http://dokijoon007.blogsky.com

شیوا جان درود بر تو باد
چقدر زیبا و ساده چیز می نویسی . چقدر ساده خودم را در نوشته هات پیدا می کنم . بازم بنویس
راستی پرسیده بودی دوباره همین پزشکی رو می رفتی ؟
نه نه نه نه نه نه نه نه نه

شیوا بلوریان سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.shivaboloorian.blogfa.com

ممنونم که به من سر زدی
آمدم که بدانی نظرت برایم مهم است
خودت برایم مهمی و عزیز
قدمت بروی چشم
همیشه به من سر بزن
من هم تنهایت نمیگذارم

مسعود سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://panjare20.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی دارید این موضوعتون رو هم زیبا نوشتین .
به وبلاگم سری بزنید ممنون میشم یه کلبه ی درویشیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد