خوشبختی ها

خوشبختی هایمان را ارج نهیم .

زن

به نام خدا 

 

VOA را گوش میکردم ، یکی از گزارش هایش در مورد ازدواج دختران زیر ده سال بود !! فکرش را بکن !!زیر ده سال !  

 

طبق قانون ایران حداقل سن ازدواج برای دختر 13 سال و برای پسر 15 سال است ، دختران زیر سیزده سال هم احتمالا عقدشان ثبتی نیست یا شاید با را های خاصی   ! ثبتی میشود ، برایم خیلی سوال برانگیز است ، دختر زیر 15 سال اصولا چه از زن بودن دارد که بخواهد زن شود ؟!هنوز حتی شکل جسمانی اش زیاد شبیه زن نیست , یعنی با لباس با یک پسر معمولا فرقی ندارد !! از لحاظ روحی هم که هنوز آنقدر بچه است که نیازی به توضیح ندارد ، از لحاظ مسائل شهوانی هم که سنش هنوز قد نمیدهد ، مثلا یک دختر 12 ساله از رابطه ی جنسی و همخوابگی چه میداند ؟!، حتی اگر به فرض هم بداند ، نیازی ندارد ، یعنی هنوز به سنی نرسیده که احساس نیاز جنسی داشته باشد (بحث بلوغ و هورمون ها و .... )حتی اگر عادت ماهیانه اش هم شروع شده باشد ، این دلیل بر تمایل جنسی نیست ، میدانم که نیاز جنسی خیلی سال بعد از عادت ماهیانه شروع میشود ، حتی قبول یک شریک جنسی هم در این سن و سال  شبیه کابوس است ، انگار هر شب به دختر تجاوز شود ! جز این که نیست ، جز این که یکی کنارش باشد که هر روز به او تجاوز میکند !! تعریف دیگری نمیشود برای ازدواج در این سن و سال داشت . 

این نوع ازدواج ها بیشتر در خوزستان و حوالی اش است ، شاید بیشتر به خاطر حضور فرهنگ عربی .  

 به نظرم نیاز جنسی به شکلی که بشود ان را نیاز و لذت دانست ، نه صرفا یک سری حرکات فیزیکی ، از سن 17 سالگی شروع میشود، آن هم در این سن بیشتر حال و هوای رمانتیک و عاشقانه دارد تا نزدیکی به قصد ارضای جنسی ، البته با بالارفتن سن نیاز به ارضای جنسی همراه با ارضای نیاز عاطفی رشد میکند ،و دیگر صرفا یک رابطه ی  عاشقانه نیست .( البته در شرایط سلامت جنسی و روحی ) . 

 

ما معمولا عادت کرده ایم که فکر کنیم رابطه ی زناشویی برای زن فقط در جهت رفع وظیفه اش است !! همیشه از اینکه در مورد نیازهای فیزیکی زن صحبت کنیم ، شرم داشته اییم ،انگار که زن نباید نیازی غیر از عشق  و حس مادری ،در وجودش باشد. چند وقتی است که در این رابطه در شبکه های خبری فارسی زبان بحث هایی  میشود ، و حتی در خود تلوزیون ایران وقتی در مورد روابط زن و شوهر صحبت میشود ، یاداوری میشود که زن هم نیازهایی علاوه بر عشق دارد .  

 

با اینکه ذات زن بیشتر تمایل به عاشقانه ها دارد اما این عاشقانه ها صرفا مادر بودن و همسر خوب بودن و رفع نیازهای دیگران نیست .

 

شاید در یکی از روزهای آینده نشستم و یک سری از آرزوهامو نوشتم.آرزو...... 

 

اینکه ندونی دو سال دیگه میخواه چی کار کنی ، یک جوری گیج کننده است ف اینکه ندونی میخواهی همین راه را بری یا تغییرش بدی ..... 

 

داشتن یک دوست صمیمی میتونه خوب باشه ، اما خوب من نتونشتم تو سراسر زندگیم با کسی صمیمی بشم ، یک وقتهایی ناراحت میشدم از خودم و از زندگیم که چرا باهیچ کس راحت نیستم ، اما الان حس خاصی ندارم ، فکر میکنم خیلی ها مثل من هستند ، و انگار چیز عجیبی نیست.اما فکر میکنم داشتن یک آدمی که حرفات را خط به خط بفهمه و با تمام وجود دوستت داشته باشه ، و از طرفی باهاش رودربایسی نداشته باشی ، یک نعمته . 

 

یک زمان فکر میکردم عشق شرط بودن در کنار همدیگه است اما الان فکر میکنم ترجیح دادن شخص به بقیه ی آدمها شرط بودن در کنار همدیگه میتونه باشه . 

گاهی وقتها تو یک شرایط میمونیم چون حوصله ی طی کردن مسیر را برای بار دیگر نداریم ،و میپذیریم که در شرایط بمانیم ، و البته گاهی وقتها خوب از آب درمیاد . 

 

بستگی داره تو چه شرایطی باشی ، متناسب با شرایط خواسته هات تغییر میکنه ، مهم ترین ها جابجا میشوند،کمرنگ و پررنگ میشن .بستگی داره . 

 

خوشحال باشید و سالم.

وقتی بچه دار میشی ( من نشدم ) باید به این فکر کنی که تو به وجودش آوردی « باید براش وقت و حوصله و خیلی چیزهای دیگه بزاری. نباید زخمیش کنی( روحش را)،ببین تو ممکنه خوب باشی، عزیز باشی ، اما مطمئنی میتونی پدر یا مادر خوبی بشی؟؟مطمئنی در وجودت حس قدردانی هست ؟ که فردا وقتی مثلا سفره را انداخت ،به جای اینکه همه اش غر بزنی که چرا یک قاشق کم است ،ازش تشکر کنی و به جای اون یک قاشق ،به اون سفره انداخته شده و چیزهایی که هست فکر کنی؟؟( یک مثال خیلی ساده بود و قابل تعمیم به جاهای دیگه!) 

اگر خطا کرد به جای اینکه بهش بگی تو همیشه اینطوری هستی ،هیچ کاری را درست انجام نمیدی ، بشینی کنارش و ازش بپرسی راستی چرا اینجوری کردی ؟حمایتش کنی که درست انجام بده ، راهنماییش کنی ، ریشه یابی کنی ، الگوی خوبی بشی ،باور کن اگر بهش بگی من مطمئنم تو میتونی، خیلی بهتر از اینه که بهش بگی تو هیچ وقت یک کاری را درست انجام نمیدی!!ولش نکن ، به بهانه ی آزاد گذاشتنش ، رهاش نکن ، مخصوصا تو کودکی و نوجوانی ،برای یک نوجوان بزرگترین کمک، مهربان بودن باهاش است ، حرف زدن باهاش ، درک شرایط روحی اش ، و حمایتش در جهت حل مشکلی که داره ، یافتن یک راه معقول برای مشکلش ، هیچ وقت در مورد مشکل یک نوجوان رویایی فکر نکن ، فکر نکن با راههای ساده درست میشه ، نه، خیلی بیشتر از این حرفها باید پیگیر باشی ،برای یک کودک بزرگترین کمک بهش کنارش بودن است ، این که هم حضور فیزیکی کنارش داشته باشی و هم روحی ،اینکه تنش بین خودت و همسرت را به حداقل برسونی ( خیلی غلط کردی اگر با همسرت مشکل داری بچه دار شدی) و اینکه...... سعی کن بچه دار نشی!!!

این روزها

سلام 

 

راست میگه اگر به جای حرف زدن عمل میکردم تا الان خیلی جلوتر بودم ..... خوب کاملا صحیح است .... و این که اگر وسواس نداشتم خیلی جلوتر بودم اما الان اینجام و باید اینجا خودم ودرست کنم .... یک نفر میگفت وقتی دوره های زندگیت را کامل نکنی توش گیر میکنی یعنی مثلا اگر تو دوران کودکیت کودکی نکنی همیشه بهش فکر میکنی و نمیتونی سالم و درست وارد دوره ی نوجوانی بشی و به همین شکل تا آخر ....فکر میکنم در مورد من این مسئله صدق میکنه باید درستش کنم ..... چطوری ؟! 

 

چیزی که مهم است این است که در شرایطی که نمیدونی چی میخواهی کار درست را انجام بدی....همین 

قربان شما 

سال نو مبارک