کاش

یک بار درک کنیم هیچ چیزی در زندگی یک آدم به اندازه ی غرورش اهمیت ندارد !!!پس وقتی کسی را دوست داریم غرورش را محترم بدانیم و حواسمان به کارها و رفتارهایمان باشد .... خوده من هم باید حواسم باشد ..... 

 

من همیشه سعی میکنم قضاوت نکنم ، راستش آنقدر چیزهای متضاد دیدم و آنقدر نتیجه ها خلاف قضاوتها شد ، خیلی وقت است قضاوت نمیکنم ،در درون خودم همیشه سعی میکنم افراد را تا جایی که امکان دارد تبرعه کنم ..... به شخصه میدانم که انسانها میتوانند تغییر (مثبت )کنند ، و میدانم تغییر زمانی حاصل میشود که شخص بداند و بفهمد عمل کنونی اش درست نیست اما گاهی وقتها انسانها خودشان را دانای اعظم میدانند .....بگذریم که انسان خوب هم بسیار است .... 

 

گاهی وقتها از آدمی عصبانیم اما سعی میکنم عاقلانه رفتار کنم ...... کاش طرف مقابل آدم متوجه ی این سعی بشود ... کاش ..... کاش ..... کاش  

 

دوست دارم فهمیده و پر باشم مثل قصه ها ...... 

 

راستی یک مطلبی خواندم در مورد یک دختر فراری ..... میدانی فرار از چه ؟؟!! گاهی وقتها فکر میکنم هیچ چیز عادلانه نیست .... وگاهی دلم میخواهد دست تک تک آن ها را بگیرم و نوازش کنم و بگویم که میدانم جامعه نابودگر شده .....که آنها هم آدمند ....به همین سادگی .... کاش میفهمیدیم ... گذشت را میدانی برادر یا خواهر من ؟؟؟ گذشت از کارت برای کمک به دیگران ؟! و من معتقدم هر کدام از ما یک گاندی در وجودمان نهفته است !!!!

هوا میخواهم

امروز با خودم گفتم هیچی نمیتونه شادی سالروز اشناییمون رو بد کنه ، واقعا هیچی نمیتونه اون بخشی که متعلق به رابطه ی من و تو هست را خراب کنه ، اون حسی که این لحظه بهت دارم ، اون شادی ته قلبم از حضور دو ساله ات ، اینکه بی شک بیشتر از اوایل دوستت دارم ، و خوشحالم که هستی ، ممنونم از این همه حس خوب ، اما راستش از یک جاهایی از زندگیم که در دایره ی شخصی من و تو نیست دلم یک خورده کلافه است ، از این خونه !! خونه ایی که تو نیستی اما مسئله این نیست که تو نیستی مسئله جو سنگینیه که در اون حضور داره !! گاهی وقتها با آدمهاش راحت نیستم ، به همین سادگی ..... خیلی وقتها یک چیزهایی را بهت نگفتم چون دلم نمیخواست فکر کنی کم توقعم !!! دلم میخواهد با هم باشیم هرچند ساده ، کنار هم تو خونه ....... اما با این حال من آدم خوشبختیم . 

 

اما تحت فشارم ..... مثل خیلی از آدمها که شبیه من هستند . 

 

ما ایرانی ها اگر روزی یاد بگیریم برای حقوق همدیگر احترام قائل باشیم و اشتباهات دیگران را پای کس دیگری غیر از خودشون نزاریم بی شک معنی زندگی را خواهیم فهمید و به دیگران نیز همچین اجازه ایی میدهیم ..... بعضی آدمها ایا هنوز نمیدانند که گاهی با یک حرف ، چقدر میتوانند شخصی را آزار دهند ؟؟راستی آیا ما به حرفهای بیخودی که دررابطه با دیگران میزنیم فکر میکنیم ؟ هرچقدر بگویم بی اهیمت هستند ، هر چقدر بگویم آخر انها مگر مهمند که من در رابطه با آنها فکر کنم باز هم یک جایی حالم را میگیرد ، دست کم باعث یک بحث یا دلخوری خانوادگی میشود ..... چقدر خوب است که عفت کلام داشته باشیم ،  چقدر خوب است وقتی میخواهیم حرفی بزنیم با خودمان فکر کنیم اگر شخصی که من در رابطه با او میخواهم این حرف را بزنم این را دررابطه با من میگفت چه حسی میداشتم و بعد تصمیم بگیریم بگوییم با نه ..... چقدر خوب است شریف و فروتن باشیم و باور کنیم انسانها میتوانند بهتر از ما یا متفاوت از ما بیاندیشند و زندگی کنند .....   

 

آدمها  هیچ وقت کسی را به خاطر 15 سالگیش !!!یا بخاطر بیماریش مورد شماتت قرار ندهید .  

 

خاک بر سر آدمهایی که هنوز مغزشان فسیل است و یک اشتباه دوران طفل معصومی را به سرت میکوبند .... خاک بر سر بدبختتان .... .و بعد فکر میکنند خیلی مهم و آدم حسابین !!!! 

 

 

گاهی وقتها میشود کاری کرد

و من فکر میکنم نصف یا اکثریت چیزهایی که ما از زندگیمان میخواهیم به خاطر حفظ پرستیژمان در مقابل دیگران است !! به همین سادگی !! بعد به خودمان نسبتش میدهیم که این خواسته ی من است !!!و نظر دیگران مهم نیست !! اگر مهم نبود چرا در جمع زندگی میکنیم ؟!!لابد مهم است دیگر..... 

 

روانشناسان و کارشناسان موفقیت نسل من دسته جمعی موافقند که انسان باید برای خودش زندگی کند ! و من گاهی این را اشتباه متوجه میشوم !!یعنی بی خیال بقیه ؟!یا یعنی بدون توجه به دیگران تصمیم بگیرم ؟!یا شاید هم به این معناست که نباید به خاطر تائید یا رد دیگران از تصمیمات اصیل زندگیم بگذرم ؟! خوب این آخری طبیعی تر است و لابد آنها هم در این جوابهای من این را تائید میکنند ...اما ایا واقعا منظورشان این است ؟؟!نکند منظورشان عدم توجه به انسانهای دیگر باشد ؟!! یک پیر مردکانادایی میگفت نسل شما خیلی خودخواه است ، همه جا جار میزنید که فقط به خودتان فکر کنید ..... راستی آیا واقعا ما این گونه ایم ؟!! شنیده اید میگویند وجدان درد دارم !!یک نفر میگفت ما انسانهای  قرن حاضر استاد عذاب وجدانیم !! آدمهای بیچاره که محتاج هستند را میبینیم و عذاب وجدان میگیریم و بعدش سوار ماشین چندصد میلیونیمان  میشویم !!خوشبحالش !! یعنی ماشین چند صد میلیونی دارد ؟!!! خوب بهتر است به اصل حرفش برگردم !!!چند وقت پیش در مورد یک خواننده ی آمریکایی شنیدم که خانه اش ۶۵ اتاق دارد!!!!یعنی چه کار میکند با این ۶۵ اتاقش ؟؟! یا خانه ی مایکل جکسون را دیده اید ؟؟اصلا میدانی من فقط یک سوال دارم !!!این آدمهای کله گنده یعنی نمیتوانند مثلا هایتی را نجات دهند یا پاکستان را یا مردم بیچاره ی کشور خودشان را ؟؟؟یعنی نمیشود خودت خوب باشی ، اما یک مقدار هم معمولی باشی و در عوض خیلی چیزهای کاذب، میلیونها خانواده را نجات دهی ؟!! اصلا تو بگو یک نفر !!این همه شعار انسان دوستانه میدهند پس چرا دنیا بدتر میشود !!!چرا هنوز مردم هایتی بیچاره اند ؟؟؟!چرا زنان آنجا تن فروشی میکنند برای سیر کردن شکم بچه هایشان ؟؟!!چرا زنان این مملکت خودمان این کار را میکنند ؟؟!!یعنی یک نفر اینجا پیدا نمیشود خانه ی چند هزار متریش را کمی کوچکتر کند و در عوض یک زن را نجات دهد ؟!!یک انسان ؟!!یک بچه ؟؟!البته بی شک با کوچکتر شدن خانه اش بیش از یک زن نجات پیدا میکند !البته چه کسی قبول میکند کمی از کلاس و پرستیژش کمتر شود !؟؟چرا دور میروم همین نزدیکیهای خودم پر هستند از این دسته آدمها !!باید فکر کنیم ....باید فکر کنم . 

 

همیشه یک سوال داشتم به زنهای خیابانی میگویند ،ف.ا.ح.ش.ه ، به مردهایی که با اینها میخوابند چه میگویند ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

 

مرد من ممنونم که امروز پشت همین خطوط ساده ی تلفن با چند کلمه حرف ساده ، باز هم عاشقم کردی !!!برای تولدت برنامه دارم !!!میدانی که جشنهای کلیشه ایی را دوست ندارم !!من اصلا این چیزها را دوست ندارم !!خیلی نمادین هستند، میدانی ؟!و از طرفی ما که خانه ی مشترک نداریم !!!اگر هم داشتیم من جشنهای تولد را دوست ندارم !من فقط انتخاب لباس جشنها و انتخاب مدل موهایم را دوست دارم !!این تنها جذابیت جشنهای تولد برای من است !! عروسی ها هم بستگی دارد !! 

اما اگر کنار هم باشیم دوست دارم !! مینشینم ور دلت !!همین کافی است !! 

 

راستی تا حالا دلت خواسته است در همه جای دنیا کار کنی ؟!! و در همه جای دنیا با معشوقت بخوابی!!خودم را میگویم!!  

میخواهم کوله پشتی ام را ببندم !!!

زندگی که من دوست دارم

سلام


میدانی گاهی وقتها دوست دارم دست همدیگر را بگیریم و برویم یک جای خوش آب و هوا ، ملایم ، ساده ، پر از زندگی ، بدون رقابت ، نه روستا نه روی کوه ها یا جنگل ، نه اصلا ، دلم میخواهد یک شهر باشد اتفاقا شلوغ اما آرام !! صدا را نمیگویم ، انسان ها را میگویم ، دوست دارم شاد باشند ، دغدغه های عاشقانه داشته باشند و شیفته ی کارشان باشند ، شیفته ی آدمهای اطرافشان ، دور باشند از تنفرهایشان ، شهری که کسی به خاطر شخص دیگر زندگی نکند ، خودش باشد و دنیایش و استعدادهایش و همراه زندگیش!! با یک خانه ی روبه ساحل اقیانوس !!و آدمهای بی رقیب !!ساده ...


گفته بودم چرا دوست دارم بروم آفریقا ؟! گفته بودم راستی ؟! وقت داشتی که به حرفم گوش دهی ؟!به رویاهایم ؟!اما من یک رویا دارم در گوشه ی آخر ذهنم !!بروم و بشوم یک توسعه دهنده ی تکنولوژی و فعال حقوق انسانی ، شاید هم یک پزشک ،شاید هم یک استاد دانشگاه که پروفسوریش را در هیچ جا جار نمیزند !! هر چند وقت یکبار هم بیایم و در دنیاهای دیگر انقلاب کنم !!و این انقلاب را میفهمی ؟!! میدانی که تن صدایم میتواند انقلاب کند اگر دانا باشد ؟!!!دانا نیست اما .....لمسش که میکنی بچه میشود و یادش میرود اصول طراحی کامپایلر را !!!!! یادش میرود جاوا را !!! یادش میرود شبکه ها را !!!امروز گفتم من شبکه را خیلی دوست دارم !!دروغ گفتم !!

ترغیب شدم به این حرف !!!  بی ربطی و واگرایی حرفهای بالا را میفهمی ؟!!

میدانی که من آدم لحظه ایی هستم !! چند روز یش به اجبار یکی از درسهایم را با برق قدرتی ها گرفتم !! میدانی که همه اشان جنس مرد دارند !!میشناسی مرا ؟!! اصلا سعی نمیکنم دختر جدی باشم !! میگویم، میخندم ، و دوست میدارم !تو که هستی به خودم و دیگران مطمئن میشوم !!!!


همه ی پزشکها مثل تو فکر میکنند ناجی بشریت هستند !! فکر میکنند مهم ترین کار دنیا را انجام میدهند !! و خودشان با بقیه فرق دارند !!!نکن این کا را !!


صفر و یک شده مغزم !!!!

شب را با تو دوست دارم

میدانی گاهی وقتها هست که بعضی افراد میشوند شور زندگیت !! میخواهی بگویی نیستند اما هستند !!


گاهی وقتها با تو بحث میکنم، با دلخوری و رویی که برگردانده شده میگویم برو از همین جاده ی روبرو !! فقط لبخند میزنی و آخرش میگویی بوی ادکلن دلخواه منو چرا میدی !! و من لبم را میگزم که خنده ام  نمایان نشود که نفهمی همه ی حرفهایم، دلخوری از نوع زنانه بوده !! که یعنی عاشقتم و بدون تو هم نمیخواهم زندگی کنم اما دلخورم !


احساس میکنم زندگیم خیلی خالی شده و غیر جدی !! هیچ کار مهمی نمیکنم !! و این حسی که این را برایم تداعی میکند باعث عذاب وجدانم میشود و اضطراب !